سوگ و تصور فاجعه

ساخت وبلاگ

آفتابی در جهان تابید و رفت ....

خیلی گشتم دنبال یه جمله یا یه بیت که هم حس فقدانم توش باشه هم ناشکری نباشه هم چرت و پرت نباشه

خیلی میخواستم اینکار رو انجام بدم

خیلی صبر کردم تا این کار انجام بشه

9 سال صبر کردم.

تمرین های سخت و کمر شکنی رو انجام دادم . تمرین های سختی که حتی فکر کردن بهش عجیب و مسخره بود! مگه میشه اصلا همچین ایده ای کار کنه؟اینکار رو کنم که چی....

خورده تمرینهای 10 - 15 دقیقه ای رو که شروع کردم اما ترسام متفاوت شد . اگر بیفتم توش و در نیام چی؟ اگر غرق بشم توش چی؟ اگر حامد باهام نیاد چی؟ اگر هیچوقت برام حل نشه چی؟......و هزار هزار تا اگر های دیگه که هر کدوم فاجعه بود .

تمرین من برگشتن به روز از دست دادن محمد حسین بود . برگشتن قبر کندن. کفن کردن. دفن کردن و عزا داری کردن.... همه کارهایی که باید میکردم و نکرده بودم

و کار کرد ! جواب داد !!!

و در نهایت سنگ!بعد از 9 سال تونستم یه سنگ قبر بذارم براش

روزای عجیبی رو گذروندم. اشتباه گفتم لحظه های عجیبی....ولی آروم گرفت دلم و حدس بزن چی؟!

بعد از دیدن اتفاقای توی غزه ...بچه ها نوزادا ....مادرا.... دیگه حتی به نظرم بزرگ نیست. فاجعه نیست.

خون بچه من از خون اوووون همه نوزاد و کودک رنگین تر نیست.

خدایا شکرت ....خدایا شکرت به خاطر مسیر رشد.

پ.ن:روانشناس خوب گلی است از گلهای بهشت! از خودتون دریغ نکنین

من خودمم!...
ما را در سایت من خودمم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9man-haal-ayande7 بازدید : 48 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 17:00