آفتابی در جهان تابید و رفت ....
خیلی گشتم دنبال یه جمله یا یه بیت که هم حس فقدانم توش باشه هم ناشکری نباشه هم چرت و پرت نباشه
خیلی میخواستم اینکار رو انجام بدم
خیلی صبر کردم تا این کار انجام بشه
9 سال صبر کردم.
تمرین های سخت و کمر شکنی رو انجام دادم . تمرین های سختی که حتی فکر کردن بهش عجیب و مسخره بود! مگه میشه اصلا همچین ایده ای کار کنه؟اینکار رو کنم که چی....
خورده تمرینهای 10 - 15 دقیقه ای رو که شروع کردم اما ترسام متفاوت شد . اگر بیفتم توش و در نیام چی؟ اگر غرق بشم توش چی؟ اگر حامد باهام نیاد چی؟ اگر هیچوقت برام حل نشه چی؟......و هزار هزار تا اگر های دیگه که هر کدوم فاجعه بود .
تمرین من برگشتن به روز از دست دادن محمد حسین بود . برگشتن قبر کندن. کفن کردن. دفن کردن و عزا داری کردن.... همه کارهایی که باید میکردم و نکرده بودم
و کار کرد ! جواب داد !!!
و در نهایت سنگ!بعد از 9 سال تونستم یه سنگ قبر بذارم براش
روزای عجیبی رو گذروندم. اشتباه گفتم لحظه های عجیبی....ولی آروم گرفت دلم و حدس بزن چی؟!
بعد از دیدن اتفاقای توی غزه ...بچه ها نوزادا ....مادرا.... دیگه حتی به نظرم بزرگ نیست. فاجعه نیست.
خون بچه من از خون اوووون همه نوزاد و کودک رنگین تر نیست.
خدایا شکرت ....خدایا شکرت به خاطر مسیر رشد.
پ.ن:روانشناس خوب گلی است از گلهای بهشت! از خودتون دریغ نکنین
من خودمم!...برچسب : نویسنده : 9man-haal-ayande7 بازدید : 48